#برایت_میمیرم_پارت_88
کم پیاده روی کنه ؟
بعد از پیاده رویم ، به خونه زنگ زدم و به مامان گفتم که کجا هستم . چیزی درباره ی این که ستوان بلادزورث زنگ
زده نگفت ، پس شاید اونا رو به دردسر ننداخته .
اون شب تخت گرفتم خوابیدم ، و سحر بود که بیدار شدم و رفتم یه کم بدوم . دیروزش هیچی ورزش نکرده بودم .
یه سه مایلی تو ساحل جست و خیز کردم که برای پاها خیلی خوبه ، بعد دوش گرفتم و یه کم مغازه ها رو گشتم و
شیر و موز گرفتم .
بعد از صبحانه ، بیکینی خودم رو پوشیدم و ضد افتاب زدم . بعد یه کتاب ، با یه حوله ی ساحل برداشتم ، عینک
افتابیم رو زدم و رفتم کنار ساحل .
یه کم از کتابه رو خوندم ، بعد وقتی افتاب داغ تر شد ، رفتم تو اب و یه کم تو اقیانوس شنا کردم . بعدشم یه کم
دیگه کتاب خوندم . دیگه نزدیکای ساعت 00 که گرما خیلی بیشتر شده بود ، کیفم رو برداشتم و رفتم یه کم خرید
کردم . بعد ناهار خوردم ، که اونجا یه مرد خوش قیافه سعی داشت باهام اشنا بشه . من اومدم اینجا که استراحت
کنم ، نه دنبال عشق بگردم ، برا همین یارو هیچ شانسی نداشت .
بالاخره دوباره برگشتم به کلبه. موبایلم رو زده بودم به شارژ و وقتی چکش کردم ، هیچ میس کالی نداشتم ، ظاهرا
که وایات تسلیم شده بود .
01 این طورا بود که دیگه نمیتونستم چشم ها رو . بعد از این که دوباره ضد افتاب زدم ، رفتم ساحل . مثل قبل . 0
romangram.com | @romangram_com