#برایت_میمیرم_پارت_143
رو با خودمون به خونه میبریم "
خب این چیزی بود که قبلا تصمیمش رو گرفته بودم ، برا همین فقط سر خودم رو تکون دادم . یه چند روز لوس
شدن توسط پدر و مادرم دقیقا همون چیزی بود که دکتر دستور داده بود . خب ، اینو که نگفته بود ، ولی باید میگفت
.
دیگه زمانی که سیانا برگه های ترخیصم رو گرفته و یه ویلچر هم برای کمک درخواست کرده بود ، بابا و وایات هم
برگشتن .
با این که هنوزم تو همون حالت بود ، ولی دیگه به کسی اخم نمیگرد.
وقتی یه نفر برای اوردن ویلچر اومد ، پدر گفت " من میرم ماشین رو بیارم "
وایات متوقفش کرد " من ماشین خودم رو میارم . بلر به خونه ی من میاد "
با تعجب گفتم " چی ؟ "
" با من ، به خونه ی من میای . اگه فراموش کردی عزیزم ، باید بهت بگم که یه نفر سعی داشت که تورو بکشه .
خونه ی والدینت اولین جاییه که اون جا دنبالت بگردن . نه تنها برای خودت امن نیست ، که میخوای خانواده ات رو
هم به خطر بندازی ؟ "
مامان تندی پرسید " منظورت چیه که یه نفر سعی داشت اون رو بکشه ؟ فکر کردم همه چیز اتفاقی __ "
" فکر کنم به مقدار خیلی کمی این شانس هست که اتفاقی بوده باشه ، ولی اون شاهد قتل بوده ، و اسمش تو روزنامه
romangram.com | @romangram_com