#آرزو_پارت_44


ارس برگشت و یک پاکت آبمیوه داد دستم ، خودش داشت شکلات می خورد که نصفش کرد و بقیه را گذاشت جلوی من ! بی حال بودم و با این وضعیت تعارفی هم نداشتیم ، گوشه ای از شکلات را کندم و خوردم .

دم خانه که رسیدیم ، قبل از پیاده شدن ، بدون اینکه به من نگاه کند پرسید : از من دلگیری ؟

بیشتر از محمد دلگیر بودم که با این خانواده درگیرم کرده بود ، نمی توانستم بگویم نه ، خیلی هم حال کردم ، ولی خدا وکیلی بیش از حد به ارس مدیون بودم : شما گردن من خیلی حق دارین .

- باشه ، هنوز دلت باهام صاف نیست ، بازم معذرت می خوام ( در را باز کرد) برم یکی رو بیارم کمک .

مهری را آورد که با دیدنم رنگ از رویش پرید : ایوای ، چی شده ؟

به ارس نگاه کردم و گفتم : میشه برین به بقیه بگین چی شده ؟

ارس که رفت کله ام را در آغوش مهری پنهان کردم : آبروم پیش این یارو رفت ، مهری !

وقتی مرا با پای باندپیچی شده دیدند، اول وحشت کردند ، بعد که فهمیدند چیز خاصی نیست ، شروع کردند به سرزنشم ، به ازای هر تشری که به من می زدند یک تشکر نصیب ارس میشد . این بشر هم الکی الکی ما را مدیون خودش کرد .

مهری کمکم کرد رفتم بالا و روی تخت محبوبه افتادم ، برای نهار که صدایم زدند ، نرفتم و خودم را به خواب زدم ، حتی کارون که آمد به اتاقم ، چشم هایم را باز نکردم ، او هم در اتاق را به آرامی بست و رفت . رفتنشان را از پنجره دیدم ، داشتم نگاهشان می کردم که ارس سرش را به سمت پنجره بالا گرفت و من کله ام را دزدیدم . خدا خدا می کردم ندیده باشد.

هنوز آنها نرفته بودند که سروکله ی نغمه پیدا شد ، ولی مامانی به او گفت که من خوابم و نغمه هم با مهری و محبوبه مشغول شستن حیاط شدند . نیم ساعت بعد نغمه به اتاقم آمد و من چشمم را باز کردم .

- تو که بیداری !

- حوصله ی کارونو نداشتم ، خودمو زدم به خواب که بره !

سرش را با تاسف تکان داد : بیا و خوبی کن ! یه ساعت غلام حلقه به گوش خانم بودن تازه حوصله شونم نداشته !

- خودش خواست .

- همه که مثل تو نیستن ، خجالت حالیشون میشه !

- نغمه حرفشو نزن که حوصله ندارم . به اندازه ی کافی پسره از خجالتم در اومد .

- چکارت کرد ؟

- محمد تا حالا سرم داد نکشیده ، این بابا سرم داد کشید و مجبورم کرد باهاش برم .

- بهش نمی اومد ، خیلی ملوس بود .

با تعجب به او نگاه کردم و نغمه گفت : در مورد یه پسر ، منظورم اینه که بی آزار به نظر می رسید ( کنارم روی تخت نشست) پات خیلی درد میکنه ؟

سعی کردم تکانش بدهم : آره ، اگه ارس نبود یه قدمم نمی تونستم بردارم .

- بغلت کرد ؟


romangram.com | @romangram_com