#ارباب_دو_چهره_من_پارت_51
بلند شدم طاقت این همه تحقیر رو نداشتم؛گفتم:چیههههه زورت به من رسیده؟دلم میخواد هرجا بخوام میرم به تو هم هیچ ربطی نداره. از خونه با عجله اومدم بیرون حالم بد بود رادوین دلمو شکست....
انا
نمیدونستم کجا برم حالم خیلی بد بود،حسابی از دست رادوین ناراحت بودم،تو کوچه داشتم راه میرفتم که یه ماشین کنارم ترمز کرد بی توجه بهش راه میرفتم که صدام زد گفت:انا،باید حرف بزنیم. نگاش کردم ارسین بود اول میخواستم رد کنم ولی جایی برا رفتن نداشتم پس چند ساعتی وقتم تلف میشه ، سوار ماشین شدم و گفتم:میشنوم. _اینجا حرف بزنم؟. _هرجا میزنی حرفتو بریم. _بریم کافی. _بریم. تو مسیر هیچی نمیگفتیم من از شیشه بیرون رو نگاه میکردم که ماشین ایستاد و ارسین گفت:پیاده شو رسیدیم.
پیاده شدم و همراه ارسین وارد کافی شاپ شدیم. نشستیم و یه قهوه و کیک سفارش دادم ارسین هم یه قهوه تلخ. گفتم:نمیخوایی شروع کنی؟. _بذار سفارشمونو بیارن حرف میزنیم. سری به نشونه مثبت تکون دادم پنج دقیقه بعد سفارشامونو اوردن رو به ارسین گفتم:خب بگو. سری به نشونه باشه تکون داد.
ارسین:از کجا بهت بگم از اونجایی که من وقتی 4...5سالم بود مامانمو فقط یک هفته درمیون اونم به مدت یک ساعت میدیم من پرستار داشتم که هیچی برام کم نذاشت کم کم که بزرگ تر شدم جای خالی هردوتاشونو حس میکردم پدر و مادرمو ولی پدرمو تاحالا ندیده بودم چندبار ازش درباره پدرم پرسیدم که گفت ترکت کرده تورو نمیخواد من اونجا ازش متتفرم شدم،از مادرمم دل خوشی نداشتم ولی میدیمش برام بس بود یه روز صدای از تو اتاق منو متوجه خودش میکنه میشنوم مامان داره با گل بانو(پرستار دوران بچگیم که هنوزم باهام هست.) صحبت میکنع که مامان میگه:ارسین یه ح*ر*و*م *ز*ا*د*س. که گل بانو میگه:چطوری دلاتون میشه خانوم به پسرتون اینطوری بگین. دیگه نتونستم به حرفاشون گوش کنم،حالم حسابی بد بود اون موقع همش توی ذهنم کلمه ارسین یه ح*ر*و*م *ز*ا*د*س میپیچید،حالم بد بود خیلی بد از اون روز تصمیم گرفتم سنگی باشم که هیچ دلی نداره حرفای مادرم برام عذاب اور بود ولی من هنوز مادرم میشناختمش سعی میکردم رفتارم باهاش تغییر نکنه؛چندسال گذشت و من شدم 28ساله به صورت مخفی با درخواست مامان وارد خونش شدم اون روز مهمون داشتن یک مرد و زن که فهمیدم اسمشون مریم و مسعود،با درخواستش پشت پرده قایم شدم و منتظر بودم تا مامان بیاد که با یه مرد اومد و حرفای زد که زندیگم نابود شد اون بین من و دخترش و زنش اونا رو انتخاب کرد ،انا اون موقع ازش نفرت داشتم ولی همش الکی بود،چندسال گذشت به ایران برگشتم مسیح اون موقع زندان بود و ازاد شد با تفرت به مامانش نگاه میکرد و اتفاقای که میدونی، ولی یه چیزایی هس که باید بدونی شاید هم نفرتت از من بیشتر بشه ولی حقته بدونی؛مریم مادرت فوت نکرده بود اون به قتل رسیده بود من خودم چند هفته پیش کله این ماجرا رو فهمیدم و اومدم بهت بگم که رفتی و گفتی دیگه نیام ولی نمیتونستم، لیلا درستور میده تا مادرتو بکشن یادت اگه باشه مادرت تو بیمارستان مرد بخاطر امپولی که بهش زد به دستور لیلا.اونجا شد که زندگیت بد شد پدرت بد شد و شد معتاد لیلا طوری صحنه سازی کرد که معتاد شدن پدرت و همه بدبختیاش تقصیر اقای تهرانی (پدر مسیح و مهیار) و موفق شد، کشته شدن ارمان و پدرت هم نقشه لیلا بود با مدارکی که پیدا کردیم و دنبال مدارک قتل مادرت هستیم،باهام خوب باش بهم کمک کن برام یه بار فقط خواهری کن قول میدم لیلایی که تنها کس زندگیم بود رو نابودم کنم و انتقام همه این بدیا رو بگیرم.
اون لحظه نمیتونستم هیچی بگم فقط گریه میکرم یعنی مامانم کشته شده فقط گریه میکرددکه ارسین بلند شد منو تو اغوش گرفت فقط گریه میکردم سرمو بلند کردم و گفتم:ار..ارسین...قوو...ل میدی ..ان..تقام بگیری؟. _اره ابجی کوچولو قول میدم فقط به هیچکی نگو این ماجراها رو . _باشه. همراه ارسین از کافی شاپ اومدیم بیرون ساعت3بود به درخواست و خواهش ارسین به رستوران رفتیم، گوشیم رو سایلنت بود درش اوردم ببینم چه خبره روس 42 تا میس و 20اس هنگ بود همشون مسیح و رادوین بودن گفتم الان کلم کندست بیخیال شدم و برای مسیح فقط یک پی ام دادم که خوبم و گوشی رو گذاشتم توی جیبم..........
راوی
رادوین نگران و عصبانی از کارش پشیمون بود ولی نگران انا بود ،دوستش داشت نمیخواست وضعش خراب بشه،از یک طرف الین از یک طرف انا، الین حامله بود و بیمارستان بود بخاطر یه مشکلی که داشت رادوین حسابی ناراحت و نگران بود که در خونه باز میشه با قدمایی بلند خودشو به در میرسونه و تا انا رو میبینه به جای هیچ حرفی ب*غ*لش میکنه و میگه:متاسفم انا ببخشید گلم نگرانت شدم کجا بودی تا این موقع؟. انا:جای بدی نبودم میشه برم استراحت کنم. _اره گلم برو.
مسیح باید کارای زیادی میکرد با پدرش قرار میذار و یک ماموریت باید بره که بتونه مدرک درباره لیلا پیدا کنه و شاید این ماموریت چندسال طول بکشه ولی مسیح میخواد لیلا رو مجازات کنه .
romangram.com | @romangram_com