#آغوش_تو_پارت_72

-خوش گذشت شمال؟!

نگاش کردم

-بزار این قضیه تموم ک شد خودم با دستام خفه ات میکنم

غش کرد از خنده

-دیدم امیر علی چجور برات بال بال میزد.. آخر ،کار خودتو کردی؟

-تا شمال هم قدم نحستو گذاشتی؟

ی آهنگ گذاشت

-ن مگه بیکارم... الان دیدم.. خوب داری پیش میری آفرین

-برو بابا تو هم.. این امیر علی آدمه حالم ازش بهم میخوره...

-دلت میاد !!

-امید میزنم تو. دهنتا.. نگه دار می خوام برم خونه ام

-می رسونمت

-نگه دار.گفتم

-اول بگو چ کردی؟! پیدا شد؟

پوفی کردم..

-بمیری با اون نقشه ات..

ی حدسایی میزنم کجا باشه...

چشماشو ریز کرد

-کجا مثلا؟! تو خونه ک فک نکنم چون قبل دخل اونجا در اومده

پس بگو کار تو بود ،کسی.رو فرستاده بودی پی اش ک.امیر علی ب من مشکوک شده بود ؟!

پاشو گذاشت روی ترمز

-بهت مشکوک شده

-شده بود.... ولی خرش کردم... الان هم فقط حدس میزنم کجاس

-کجاس ؟!

-ی اتاقک ته.باغ پشتیشون هست... اونجا باید باشه

ب فکر فرو رفت

-اتاقک...چرا ندیدم من؟!

-من چ میدونم ک تو چرا کوری

درو باز کردم...

-فقط خیلی ساده اس داخلش، و.همین سادگیش شک برانگیزه!!

قبل از اینکه برم صدام زد

-هان دیگه؟!

-مطمئن شو ک اونجاس

-بزار برم خونه.. بابا منم آدمم... بزار ب زندگیم برسم ی کمی

-باشه ولی حواست باشه من آدم صبوری نیستم !

برو بابایی نثارش کردم و.رفتم سمت ایستگاه...

خودمو رسوندم بیمارستان دلم برای ساقی لک زده بود...

از پشت شیشه نگاش کردم..

کی میشه دوباره سه نفر بشیم..

ی،ساعتی پیشش بودم و بعد برگشتم تا برم خونه

عزیز... هنوز نرفته استرس گرفتم...

پشت در ایستادم و.چندتا نفس عمیق کشیدم...

دستمو گذاشتم روی زنگ...

فشارش دادم.. اما کسی خونه نبود.. نیم ساعت تموم منتظر شدم هر چی شماره ی رها رو میگرفتم خاموش بود و.این منو حرصی تر میکرد...

نشستم کنار درو پامو دراز کردم.. اینقدر خسته بودم ک.نفهمیدم چجور خوابم برد.....

-چرا اینجا خوابیدین...؟؟

دومتر پریدم بالا.. دست گذاشتم روی قلبم.

-حاج آقا ب خدا ترسیدم... خیر سرم خوابم

سری از تاسف تکون داد و.کلیدو توی قفل چرخوند...

ب زحمت از سر جام بلند شدم و خودمو تکوندم...

-سرکار بودین؟!

درو باز کرد و کنار رفت تا من وارد بشم...

خوش حال از این تعارف کاملا بی روحش وارد حیاط شدم...


romangram.com | @romangram_com