#یه_نفس_هوای_تو_پارت_174


- خانم بازیه دیگه!

خاله فرناز:

- بازی باشه... بلد نیستی مجبور نیستی بازی کنی!

هومن:

- مامان بازی نسترن خیلیم خوبه.

خاله فرناز:

- اصلاً واسه چی اول صبح اومدی پیش پسرا!

روش رو کرد سمت خواهرش و آرومترگفت:

- خجالتم خوب چیزیه... چقدرم سر و صدا داره.

هاله:

- آره از بس سر و صدا کردند درست نخوابیدم.

با گفتن حرفش نظرم بهش جلب شد با همون تاپ و شلوارکی که موقع خواب پوشیده بود و اندازه اش تا زیر باسنش بود جلومون وایساده بود، نظرم می داد! من جای اون جلو مردا خجالت کشیدم... روم نشد دیگه نگاش کنم... حالا برادرش اشکال نداشت، رادین و شوهر خاله اش چی؟ درسته تو مهمونی ها لباسای باز می پوشید ولی این جوریشم دیگه نوبره... خجالت رو دخترش باید می کشید نه من... دوست داشتم کسی ازم حمایت کنه یا خودم جوابش رو بدم ولی می ترسیدم چیزی بگم حرف و حدیث بیشتر شه واسه همین چیزی نگفتم.


romangram.com | @romangram_com