#یه_نفس_هوای_تو_پارت_138
نسیم:
- به شرطی که نسترن راضی باشه، تو هم بیا. نسترن ناراحت نمی شی؟
نسیم هم با این سؤال پرسیدنش!!! خُب اگر ناراحتم بشم که جلو روش نمی گم، "نه نیاد، من ناراحت می شم." حالا اونم هیچی، من که کیلو کیلو تو دلم قند آب می شد که رادینم باهامون هست و می تونم نظرش رو نسبت به چیزایی که می خرم بدونم!
- نه بیان چرا ناراحت شم.
اول از همه مانتو فروشی ها رو گشتیم که نسیم یه مانتو فیروزه ای انتخاب کرد منم یه مانتو سفید کوتاه خیلی خوشگل خریدم... خیلی از خرید با رادین خوشم اومد برخلاف مردای دیگه که حوصله گشتن زیاد ندارند، رادین باحوصله دنبالمون می اومد و نظر می داد. چند دست لباس دیگه هم خریدم به همراه یه کفش پاشنه بلند، بعدش واسه رادین دنبال لباس گشتیم داخل یه مغازه که دکوراسیون شیکی داشت شدیم و رادین یه کت مشکی اسپرت برداشت، پرو کنه که من گفتم خاکی رنگش رو برداره یه نگاه مهربون بهم کرد و قبول کرد. کت رو با یه جین یخی برداشت و رفت اتاق پرو. وقتی اومد بیرون خیلی خودم رو کنترل کردم بلند بلند قربون صدقه اش نرم... خیر سرم به خودم قول داده بودم تو برخوردام باهاش منطقی تر باشم ولی هر دفعه اگر کاری می کرد یا حرفی می زد که خوشم می اومد، نیشم تا بناگوش باز می شد. مثل همین لحظه که باز از اون خنده ها کردم اونم که رضایت رو توی صورت ما دید فوری لباس رو خرید و به من گفت:
- خوش سلیقه ایا نسترن! فکر نمی کردم رنگ خاکی بهم بیاد!
منم با تعریفش تو دلم برای خودم عروسی گرفتم و کلاً قولم یادم رفت. رفتیم بیرون، من و نسیم جلو جلو می رفتیم که دیدم رادین کنارمون نیست برگشتیم عقب دم یه بوتیک وایساده بود و ویترینش رو نگاه می کرد. رفتیم کنارش.
نسیم:
- چی رو نگاه می کنی اینا که زنونه ست!
رادین:
- خب برای تو نگاه می کردم دیگه! ببین این تونیک آبیِ چه قشنگه بریم برات بخرم.
عجب سلیقه ای داشت بعد از من تعریف می کرد تونیک قشنگی بود.
romangram.com | @romangram_com