#یه_نفس_هوای_تو_پارت_117

- بله خوشبختم نیاز به زحمت نبود.

محمد:

- این رو آوردم، منو تو لیستتون اولین نفر بذارید... ببینید من چقدر خوبم.

رو به نسیم گفتم:

- رادین گفت حساب امیر رو می رسم ولی انگار فامیلاتون از این شوخی دست برنمی دارند.

یه نگاه به اطراف کردم چند تا پسر با چشمای شیطون و خنده روی لباشون دور هم نشستند و ما رو نگاه می کنند. نسیم ظرف ژله رو از محمد گرفت و گفت:

- برو محمد... به پسرا هم بگو کم سر به سر دوست من بذارند شیطنت بسه.

محمد:

- چی چی رو بسه! بحث بین ما داغه که نسترن خانم کی رو انتخاب می کنه!

نسیم یه چشم غره بهش رفت اونم به حالت با مزه ای دستش رو گرفت جلو صورتش که مثلاً ترسیده و عقب عقب در رفت.

نسیم:

- ببخشید نسترن جون نمی دونم اینا امشب چشون شده دست از سرت برنمی دارند.

- تقصیر خودشون نیست دختر خوشگل دیدن، این جوری می کنند.

romangram.com | @romangram_com