رمان یه نفس هوای تو

#یه_نفس_هوای_تو_پارت_116


وای خدا بدترش کردم... برای این که ذهن نسیم منحرف کنم یه نگاه به اطراف کردم چشمم خورد به همون دختره که رادین باهاش رقصیده بود از نسیم پرسیدم:

- اون دختره کیه؟

نسیم:

- دختر خاله ام هاله است.

- یه کم یخچال نیست.

نسیم:

- یخچال... آهان... آره زیاد با کسی جوش نمی خوره و خیلیم خونسرده، ولی دختر بدی نیست.

- خوش سلیقه هم هست لباس قرمزش به پوست سفیدش می خوره ولی یه کم زیادی لختی نیست!

در حال صحبت درباره هاله بودیم که یه پسر با تیشرت آبی و جین سرمه ای همراه یه ظرف کوچیک ژله اومد سمت ما ظرف رو طرف من گرفت و گفت:

- نسترن خانم بفرمایید دیدم ژله برنداشتید براتون آوردم.

نسیم:

- پسر عمه ی بزرگمه، محمد.


romangram.com | @romangram_com