#یادگاری_سرخ_پارت_98

روز خوش.برین به سلامت.با لبخندی ازش خدافظی کردیم.کمی که دور شدیم پوریا گفت:





چطور بود؟

بی تفاوت پرسیدم:چی؟

با خنده گفت:چی نه کی.منظورم مریم بود.چطور دختری بود؟

با لبخندی گفتم:خیلی خوب بود.ازش خوشم اومد.

چشماشو ریز کرد و گفت:زود نیس.از یکی خوشت بیاد اونم تو اولین دیدار؟

شونه ای بالا انداختم وگفتم:نه.تو یه برخورد هم میشه از یه نفر خوشت بیاد و بهش علاقه مند شی.

به در باغ رسیده بودیم که جلوم ایستاد.متعجب براندازش کردم که گفت:

اینجوریاس؟؟؟؟پس باید نظرت رو راجب منم بگی.یکم نزدیک تر شد و گفت:تازه ما چند تا برخورد داشتیم.

صورتش رو نزدیک به صورتم حس میکردم که گفتم:فعلا نظری ندارم.اگرم داشته باشم بهت نمیگم تا به وقتش.

خودش رو عقب کشید وگفت:که اینطور.باشه .

دنبالش راه افتادم و به ماشینش رسیدیم.دقیقا همون ماشینی بود که تو بزرگراه باهاش تصادف داشتم.جلو ماشین وایسادم وبا خنده گفتم:

اخی.درستش کردی نه؟؟؟؟

داشت سوار میشد که به بهم نگاهی کرد و گفت:نه میخواستی بشیینم منتظر خسارت تو.وسریع خودش رو تو ماشین جا داد.

چیزی نگفتم وسوار شدم.باید اعتراف کنم که با نشستن توی ماشین مشامم از عطری که تو ماشین پخش شده بود پر شد.درست همونی بود که چند بار حسش کرده بودم ولی اینبار بیشتر حس میشد.در عین تلخ بودنش ولی حسش برام شیرین بود.

به راه افتادیم و چیزی نمیگفتیم.کمی سکووت بینمون برقرار شد که پرسیدم:

romangram.com | @romangram_com