#یاهیشکی_یاتو_پارت_94
گیسو- خودتم میدونی اگه دنیارم یادم بره تو رو نمیتونم فراموش کنم. من هیچ حسی به بردیا ندارم. ففط کناره توخوشم.
از تو بغلم بیرون اومد و بلند شد و نشست و دستاشو به طرفه آسمون بلند کرد و گفت:
گیسو- خدا جونم چرا صدامو نمیشنوی؟ خدایا این عشقه منه. من دوسش دارم چی میشه بردیا دست از سرم برداره؟ من نمیخوام محرمش بشم.
برگشت طرفم و با اون چشمای اشکیش بهم خیره شد... گفتم
پرهام- تو که میدونی وقتی اینجوری نگام میکنی دیوونه میشم. چرا میخوای دیوونمکنی؟
گیسو- حالم خوش نیست. حس بدی دارم
پرهام- اگه اینجوری نگام کنی منم کنترل خودمو از دست میدم و یه بلایی سرت میارم که ماله خودم بشی
گیسو- این چه حرفیه؟با این کار فقط برای من ننگ و بی آبرویی میمونه و من باز هم میرم کانادا. بردیا دست بردار نیس ولی من کاری میکنم که خودش طلاقم بده
پرهام- فقط هرکار که میکنی زودتر. من طاقت ندارم توبری و من بمونم. خواهش میکنم زود برگرد
گیسو-قول میدم قوله مردونه
باز هم توی بغلم گرفتمش و باز هم اشک ریخت و من باز هم این بغض لعنتی رو قورت دادم. چند ساعت پیشم بود و بعدش خودم رسوندمش. اون شب بدترین شب عمرم بود. شبی که فرداش گیسو می رفت و من نمیدونستم واقعا برمیگرده یا نه. سعی میکردم دلمو خوش کنم. اون هیچوقت بر نمیگشت و من داشتم خودمو گول می زدم. بعد از خوردن چند تا قرص خوابیدم صبح باید می رفتم فرودگاه برای بدرقه.
کسل تر از همیشه بیدار شدم و اصلا حوصله نداشتم که دوساعت فکر کنم چی بپوشم و اولین لباسی رو که دستم اومدم پوشیدم. شلوار جین آبی با تیشرت آبی کمرنگم روپوشیدم وکتمو هم برداشتم وبا عجله ازخونه زدم بیرون. . قرار بود برم و فقط از دور شاهده رفتنش باشم. از دور دیدمش. تنها بود و انگار دنبال کسی می گشت. برگشت و پشتشو نگاه کرد ومنودید لبخند کمرنگی زد و به طرفم دوید. وقتی بهم رسید گفت:
گیسو- منتظرت بودم
پرهام- میدونم
romangram.com | @romangram_com