#یاهیشکی_یاتو_پارت_67
گیسو- بردیا فردا میاد تهران
آرشام- بردیا؟؟؟؟ مگه ایرانه؟؟؟؟
گیسو- آره. پدرم زنگ زد و خبر داد اومده منو برداره ببره. آرشام تو رو خدا کمکم کن. چند روزی توی تهران میمونه بعد منو میبره تبریز. همه ی کار های تحصیلمم انجام داده فقط مونده رفتنه من. حالا من چطوری به پرهام توضیح بدم؟؟ خدا یا منو بکش شاید راحت بشم.
آرشام- بیچاره پرهام معلومه که خیلی هم به خودت وابسته ش کردی.
گیسو- از اون بیچاره تر منم ک نمیتونم به پدرم بگم من بردیا رو نمیخوام. مگه چه گناهی کردم که باید با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنم؟؟ چرا باید وقتی به دنیا میام اسم بردیا روبذارن روم؟ خانوادم دارن به من ظلم میکنن. من نمیخوام برم کانادا. من نمیخوام با بردیا ازدواج کنم.
آرشام- این نظر توا. همه میدونن که بردیا عاشقه توا. از همون بچگی..
گیسو- ولی عشقه یکطرفه به چه دردی میخوره؟ نه اون کسیه که من میخوام نه من کسی که اون میخواد
آرشام- تو اگه حتی جلوی پدرت هم بایستی بردیا دست از سرت برنمیداره. اصلا گفتنت فایده ای نداره جز اینکه پیشه همه خراب میشی و بازهم میفرستنت کانادا
گیسو- پس چیکار کنم؟؟؟
آرشام- باید پرهامو متقاعد کنی که راهی که رفتید اشتباه بوده. ازش معذرت خواهی کن.
گیسو- ازش معذرت خواهی کنم و بگم تورو به خیرو و مارو به سلامت؟؟آهش دامنمو میگیره. پس خودم چی؟؟ من بدونه اون نمیتونم زندگی کنم.
آرشام- به هر حال چاره ای جز گفتنه حقیقت نداری. یا میخوای اینقدر پنهون کنی که بعده رفتنت بفهمه؟؟
گیسو- اونطوری که بهتره.اقلا چند روزه آخرو پیشش هستم و روزه آخر بهش میگم
آرشام- کارت درست نیست. بذار من براش توضیح بدم
romangram.com | @romangram_com