#ویلای_نفرین_شده_پارت_57


باران هم وقتی دید حرف نیلوفر درسته دیگه جلو نرفت

درسا هم که دید بچه ها هیچ عکس العملی انجام نمیدن با گریه به اتاق بالا رفت

همه بچه ها روی مبل ها نشستن بهار رو به نازی گفت:نباید باهاش اینجوری حرف میزدی

نازی:باید بلاخره واقعیتو میفهمید

نیلوفر:با نازی موافقم اون باید خودشو پیدا کنه ما نسبت به غرورش به ما زیادی اهمیت دادیم اون زیاده روی کرد

؟از دست ما چه کمکی برمیاد؟ شایان گفت:خب الان چیکار میکنید

باران:ما احتیاجی به شما نداریم ممنون ما مواظب خودمون هستیم

پرهام:یعنی چی؟جونتون درخطره

حسین:باید یه کاری کنیم

بهار:مثلا چیکار؟

محمد رضا:مثلا جنارو تسخیر کنیم

نازی:یعنی میشه؟

امید:چرا نشه؟خیلی هم خوب میشه ما میتونیم جنارو تسخیر کنیم هرچی باشه از این کارا زیاد کردیم

پرهام:اره حق با امیده ما میتونیم این کارو کنیم

نیلوفر:نه امکان نداره خیلی خطرناکه


romangram.com | @romangram_com