#ویلای_نفرین_شده_پارت_117
شايان و درسا به دليل يسري لج بازي هاشون نامزدن بارانوپرهام ازدواج كردنوصاحب يه دختر چشم رنگي مثل پرهام شدند
بهارو حسينم ازدواج كردن و صاحب يه دوقلو يه دخترو يه پسر شدن
نازيو محمدرضا هم صاحب يه پسر كاكل زري شدن
و نيلوفرواميدم ازدواج كردن دخترشون تازه به دنيا اومده و الانم همگي تو خونه ي نيلوفر و اميد جمع شدن
نيلوفر تو اتاق خواب داشت به دخترش شير ميدادو بهارم بهش كمك ميكرد نازيو نيلوفرو بارانم تو حال نشسته بودنو باهم حرف ميزدند اونطرف حال هم مردها داشتند پاسور بازي ميكردن بچه ها هم خواب بودند
نيلوفر با بهار از پله ها پايين اومدن نازي گفت=بلاخره خوابيديا نه؟
نيلوفر =اوففف اره پدرمو در اورد
بهار=خب كپ مامانشه لج بازو شيطون
نيلوفر با اعتراض گفت= عههه من كجام شيطونه خانوم به اين نازي مگه نه اميد
اميد با گيجي گفت=مگه چي؟
دخترها خنديد و نيلوفرگفت=مگه من شيطونم هان؟
اميد=برمنكرش لعنت
نيلوفر=عههههه اميد
همگي خنديدن كه صداي در بلند شد باران روبه نيلوفرپرسيد=كسي قرار بود بياد؟
اميد =نه
romangram.com | @romangram_com