#توماژ_پارت_25

لبخند تلخی رو لبهاش نقش بست و گفت: ولی به عنوان یه هم خونه یه همکار و شریک بهت اجازه نمی دم خودتو به نابودی بکشونی

با قدمی خودمو بهش رسوندم و دستمو دور شونه های پهنش حلقه کردمو گفتم: دیوونگی من به تو هم سرایت کرده مرد حسابی ؟ کی گفته محرم نیستی ، رفیق نیستی؟ هوم؟

کمی ازش جداشدمو گفتم: حرف دلم جار زدنی نیست رفیق که اگه بود این جا نبودم ...... یه روز می فهمی .... همه می فهمن!!!!

*****

نگاهی به اخم های درهمش کردم و دلم ضعف رفت از دست پیشی که گرفته بود

-در داشبردو بازکن

پشت چشمی برام نازک کردو اروم به جلو خم شد وداشبورد وباز کرد و با دیدن تک گل سرخی که براش گرفته بودم لبخند کمرنگی رو لبش نشست ولی لجوجانه درشو بست و گفت: با این کارا حرفات یادم نمی ره

romangram.com | @romangram_com