#تیام_پارت_91
دیگه گریه نکن. نمی خوام از این به بعد حتی حرفی در این مورد بزنیم، هرچی بوده همین جا تموم میشه.
بعد آروم منو از خودش جدا کرد:
حالا برو سر جات بخواب.
چند بار صدای آه کشیدنش رو فهمیدم، به آرومی اشک می ریختم که رفته رفته پلکام سنگین شد.
***
صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدم، آروم از تخت خواب پایین اومدم تا کاوه از خواب بیدار نشه با خودم گفتم حتماً خیلی سختش بوده که روی زمین بخوابه، وقتی بیرون رفتم مامان توی حال نشسته بود.
بعد از نیم ساعت کاوه بیدارشد، وقتی صبحونه می خوردیم گفت:
زودتر آماده شو چون ساعت یازده باید فرودگاه باشیم.
یه چمدون بیشتر نداشتم که مامان هم مقداری سوغاتی برای خونواده عمو اینا داده بود.
وقتی برای خداحافظی توی بغل مامان رفتم بغض گلم رو گرفت، به سرعت از فریده خداحفظی کردم ازش خواستم مواظب مامان باشه .
romangram.com | @romangram_com