#تیام_پارت_85
- دوست داشتم بیای، گرچه یه مدتی بینمون جدایی افتاد ولی دلم میخواد بدونی که هنوزم برام بهترین دوستی
- فکر نکنم دیگه رابطمون مثل سابق بشه، ولی لحظه های خوشی که باهم داشتیم یادم نمیره.
- دیگه مزاحمت نمی شم، خدافظ
- خدافظ
وقتی رفت به خودم گفتم درسته ازش دلگیرم ولی امیدوارم خوشبخت بشه. راحت تر از اونی که فکر می کردم رضا رو فراموش کردم چون وقتی شنیدم هفته آینده عقد می کنه هیچ احساس بدی بهم دست نداد ، مطمئنم اگه این اتفاقات اخیر نمی افتاد احساسم چیز دیگه ای بود، خوشحال بودم از اینکه توی این موقعیت کاوه رو دارم، اگه کاوه نبود الان احساسم به رضا فرق می کرد و از اینکه با کس دیگه ای ازدواج می کرد حتماً ضربه می خوردم، شاید از اول به یک عشق پوچ دل بسته بودم، عشق بچه گانه ای که خودم رو توش غرق کرده بودم، عشقی که حاصل هوس های نوجونی بود، من از رضا چی می دونستم هیچ، فقط چیزهای جزیی که رویا در موردش می گفت ولی با این حال دلبستش شده بودم ، مامان راست می گفت هر کسی توی زندگی دچار اشتباهاتی می شه ، اشتباه منم همین بود.
***
ساعت نزدیک 9 شب پنج شبه بود ، لباس صورتی که خیلی بهم می اومد رو پوشیدم با یه شلوار جین، آرایش ملایمی کردم ، داشتم به موهام برس می کشیدم که مامان صدام زد:
تیام
از توی اتاق گفتم:
- بله مامان
romangram.com | @romangram_com