#تیام_پارت_76
با تعجب پیش خودم گفتم مامان داره در مورد چی حرف میزنه؟ قلبم اونقدر تند میزد که گفتم الان از سینم بیرون میزنه.
مامان می خواست جلوی گریه کردنش رو بگیره ولی موفق نشد؛
وقتی در زدن فکر کردم کاوست ولی پشت در رضا بود ، نمی دونی چقدر ترسیدم که یهو درست روزی که تو می خواستی عقد کنی اونم پیداش شده.
وقتی سلامش بدون جواب موند گفت:
شنیدم امروز عقد تیامه، خواهش می کنم یه فرصت بهم بدین.
با عصبانیت گفتم:
- فرصت ، مگه خوانودت راضی شدن؟
با خجالت سرشو پایین انداخت و گفت:
خوب بدون خانوادم میام خواستگاری، من تیام رو دوست دارم خانم بختیاری.
- اگه دوستش داشتی با آبروش بازی نمی کردی، روز عقدش براش دردسر درست نمی کردی.
- طاقت ندارم ببینم زن مرد دیگه ای می شه ، من نمی زارم ...
romangram.com | @romangram_com