#تیام_پارت_138

- اون رفته.

- چی؟

داد می کشیدم، دست خودم نبود، مامان با گریه سعی می کرد من رو آروم کنه:

- فدات بشم اینجوری نکن، چند روز دیگه آروم میشه.

فریده که صدای ما رو شنیده بود با عجله اومد بود توی آشپزخونه و با ناباوری به من نگاه می کرد بهش گفتم:

دیدی چی شد کاوه دیگه برنمی گرده.

فریده که اشک می ریخت گفت:

کاوه دوستت داره هیچ وقت حرفای اون عوضی رو باور نمی کنه.

وقتی دیگه اشکی برام نمونده بود به طرف تلفن رفتم و شماره رویا اینارو گرفتم. با اولین بوق جواب داد:

- بله

صداش حالم رو بد کرد با فریاد گفتم:

romangram.com | @romangram_com