#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_96
_نگران نباش!بعد از مرگ ماریا همه چی به حالت اولش برمیگرده!من انتقام جاستینو از اون عوضی میگیرم!مطمئن باش!
کیت آه کشید و به فکر فرو رفت...
***
سه روز بعد همه ی دوستان ایان و گروه های گرگینه در فینیکس بودند...گرمای فینیکس در تابستان وحشتناک بود و خون اشام ها را آزار میداد...ولی گرگینه ها از یک سفر کوتاه تابستانه لذت میبردند...آفتاب داغ و مستقیم آریزونا به آنها انرژی میبخشید و روز ها کنار دریا آفتاب میگرفتند...در مقابل آنها خون اشام ها روز ها در خانه های متروک و قدیمی پرده ها را میکشیدند و در تاریکی و سرمای کولرهای گازی و تهویه ها خون یخ زده مینوشیدند....
شب ها کافه ی کوچک شهر آنقدر شلوغ میشد که دیگر جایی برای رقصیدن نبود...گرگینه ها و خون اشام ها شب ها در کنار هم نوشیدنی مینوشیدند و میرقصیدند و با وجود اینکه دشمنی قدیمیشان ایجاد رابطه ی دوستانه بینشان را غیر ممکن میساخت ولی سعی میکردند این چند روز باقیمانده را خوش باشند و در کنار تمرین های سختشان به تفریح بپردازند....هر گرگینه و خون اشامی میداسنت که این روزها و تفریحات ممکن است اخرین لذت های او از دنیا باشد!
***
_من کجام؟!
الیزابت سرش را بالا آورد...چهره اش روز به روز جوان تر و درخشان تر میشد...چهره اش زیر نور ماه چون چهره ی نه چندان زیبای فرشه ای میدرخشید...
_الیزابت؟!
romangram.com | @romangram_com