#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_95

_خودت که حرفاشو شنیدی!تصمیمت چیه؟!کمکشون میکنی یا...

_حتی اگه قرار باشه ماریا با مرگ من کشته بشه هم حاضرم اینکارو انجام بدم!ماریا باید بمیره!

_ولی این خطرناکه!ماریا تنها نیست!اون قصر حالا پر شده از خون اشام های درنده ای که بشدت از ماریا و قصر محافظت میکنن!

_میدونم کیت...ولی چاره چیه؟!حالا که گرگینه ها متحد شدن ماهم میتونیم بهشون کمک کنیم تا ماریاو خون اشام هاش نابود شن!

_چطوری میخوای به جوزف و بقیه خبر بدی؟!اونا توی قصرن!

_اول باید با همه ی دوستان خون اشامی که میشناسم تماس بگیرم!مطمئنا اونا میتونن کمک کنن!

_ایان..

_بله؟!

_من میترسم..ازین اتفاقات...ازین موضوع...این خطرناکه!همه ی موجودات ماورایی وحشی و خطرناک به این شهر کوچیک و آرام میان!این وحشتناکه!


romangram.com | @romangram_com