#تنهایی_رها_پارت_159
_سلام ممنونم..راضی به زحمت نبودم
چشماشو بست ولبخندی زد
_راه زیاده گفتم خسته می شید..
_سوار شدم نگاهی از عمق وجود به من انداخت و به چشمانم خیره شد.
_ترسیدی دویدی؟
سرمو پایین انداختم گونه هام داغ شد از خجالت الان میگه چقد ترسوه
-راستش کمی ترسیدم
خنده ی کرد ..هنوز محو صورتم بود
- حالت چطوره دیروز خیلی خسته ات کردم ببخشید
_نه نه اصلا خسته نشدم از اینکه زحمت کشیدید و آمدید پیشوازم ممنونم.راستش از راه طولانی ترسی ندارشم خلوتی اینجا باعث شد کمی بترسم
_می دونستم که می ترسی به همین دلیل آمدم دنبالت
ماشینو حرکت دادواقعا به فکرمنه .با این فکر ذوق کردم
چند لحظه بعد به در ورودی رسیدیم ..ازماشین پیاده شدیم قبل از من وارد شد دهانم باز مانده بود یعنی به من توجه می کنه می دونه ترسیدم از کجا؟ازاین توجه تو فضا بودم
- بفرمایید داشتم صبحانه می خوردم اگه صبحانه نخوردی بیا همه چیز آماده است.
_ممنون خوردم.
_باشه پس می تونی لباسهاتو عوض کنی راحت باش کاری نداریم انجام بدیم فقط باید منتظر مهمونهای از خود راضیمون باشیم ساعت یازده می رسندباید بریم فرودگاه دنبالشون
romangram.com | @romangram_com