#تنهایی_رها_پارت_151

_می خوام کف آشپزخانه رو بشورم.

_باشه فقط چیزهای سنگین مال منه دیگه تکرار نکنم چند قدم برداشت و دوباره رو به من گفت

- لیز نخوری سرم رو کج کردم

_چشم هرچی شما بگید.

دوباره رفت داخل اتاقش.

مایع زدعفونی و سفید کننده ریختم کف آشپزخانه و شروع به شستن کردم بوی مایع نفسم را تنگ می کرد با روسری روی بینیم را گرفتم و سریع شست وشوی کف رو آب کشیدم اما نفسم تنگ تر می شد.از آنجا بیرون آمدم می خواستم برم حیاط هوای تازه نفس بکشم اما از سگ داخل حیاط می ترسیدم.پنجره را باز کردم وهوای سرد صورتم را نوازش می کردنفس عمیقی کشیدم.

_خانم آزادی؟

_به عجله صورتم رابه طرف دکتر برگرداندم

_بله دکتر بفرمایید.

_اونجا چکار می کنید هوا سرده سرما می خوری.

بینیش را چند بار بالا کشید بالا

-این بوی چیه.

_بو؟ آها بوی مایع سفید کننده است پنجره رو باز گذاشتم حالا از بین میره.

با نگرانی جلو آمد

- چرا رنگت پریده مشکلی داری.

_جلوتر آمد و نگاهی دقیقتر به من انداخت.

_خدای من به خاطر این بوی لعنتی نفست تنگ شده آره.

romangram.com | @romangram_com