#تنهایی_رها_پارت_150
_نه شما خسته می شید نباید کار زیاد انجام بدید من بیشتر به مدیریت شما در خانه احتیاج دارم.
با گفتن
این حرف جارو رو که وسط پذیرایی برداشت و به طرف اتاقش رفت...همه جارو جارو کرده بود از قبل ..ازاینه میگفتم به مدیریتم نیاز داره قند تودلم آب شد
#پارت ۵۴
منم غذا را بار گذاشتم و ظرفهای کثیف و کابینت ها رو تمیز کردم کف آشپزخانه خیلی کثیف بود باید تمیز می کردم یکی یکی صندلی ها را بیرون بردم و میز را حول دادم یک دفعه دکتر فریاد زد
_چکار میکنی دختر مگه تو قلبت ناراحت نیست چرا چیزهای سنگین رو جابجا می کنی به خودم بگو انجام می دم.
به طرفم آمد منکه از فریاد اولش کمی ترسیده بودم سرجام خشکم زد خیلی ترسیده بودم فکر می کردم که نباید دست به چیدمان منزلش بزنم..جلو آمد کمی بغض کردم
-ببخشید می خواستم زیر میز و
-حرفمو قطع کرد
-ببخشی مثل اینکه ترسیدید..
-نه مهم نیست
-باشه پس کنار ب ایست من جابجا می کنم گفتم که شما فقط دستور بده
از لحن حرف زدنش آروم شدم لبخندی زد ومیزو بیرون کشید دلیل فریادش را فقط بیماری من و بی احتیاطی من اعلام کردخیالم راحت شد که بخاطر این موضوع سرم داد کشیدبعد دست به کمر نگاهم کرد
_خب حالا می خواید چکار کنیدبانوو؟
ازباتو گفتنش خندم گرفت اونم خندید
romangram.com | @romangram_com