#تلنگر_سیاه_پارت_92
چی شد پهلوون پنبه نتونستی باز کنی؟
اخمام رو توی هم کردم و دوباره شروع به تلاش برای باز کردن دریچه کردم.
با شنیدن صدای تق کوچیکی که نشون از باز شدن در می داد ، با خنده به سمت دخترا برگشتم و گفتم :
دیدین ؟
سوگل به بالا اشاره کرد و با خنده گفت :ببین.
سرم رو بالا اوردم و به شبنم که با گیجی بالای دریچه ایستاده بود و بهمون نگاه می کرد ، نگاه کردم.
این دختر چرا نمیخوابه دو دقیقه ؟
دلنواز.
خنده ایی کردم و بی توجه به ساورا و سوگل که داشتن داهی رو بلند می کردن ، از پله ها بالا رفتم.
نگاهی به فضای خونه انداختم.
این بالا شرفیت داشت به اون پایین.
نگاهی به دکوراسیون که انگار یه تغییراتی توش رخ داده بود انداختم.
کاناپه ی صورتی رنگ مقابل تلویزیون بیست و چهار اینچ قرار داشت.
و دوتا صندلی تک نفره اطرافش.
و یک کنترل تلویزیون مشکی رنگ روی کاناپه اضافه شده بود.
چشمام از تعجب گشاد شده بود.
به بچه ها نگاهی کردم و.گفتم :
اینجا اینطوری نبود درسته ؟ یه مدل دیگه بود.
صحرانگاهی به اطراف کرد و.گفت :
romangram.com | @romangram_com