#تحمل_کن_دلم_پارت_19
رفت و یکی یکی لباسا رو نگاه میکرد و جالب این بود که من و آوین مثل گوسفند دنبالش میرفتیم و اونم اصلا از ما نظر نمیخواست....
تارا به یه لباس مشکی بلند دنباله دار که آستین بلند و حجابی بود یه روسری نقره ای هم داشت که بامدل رو سر بسته میشد،اشاره کرد(چون همایش بود باید یه چیزی میپوشیدیم که مناسب باشه....)
منم از لباس خوشمون اومده بود... لباس و پرو کردم خیلی بهم میومد... حالا باید برای رایان یه چیزی انتخاب میکردیم...
داشتم کت ها رو زیر و رو میکردم که همون دختره نزدیکمون شد و روبه رایان گفت:
_ وایی سلام رایان...
رایان با دیدنش لبخندی زد و گفت:
_سلام عزیزم خوبی؟ خوب شد اومدی بیا واسم لباس انتخاب کن...
واااایی خدا این دختر چرا انقد آشناس واسم؟؟
تارا دم گوشم گفت:
_ دوس دختر داره ناکس؟
آره خودشه... همون دختره که دیروز تو آموزشگاه پیشه رایان بود....
_ آره بابا...
دختره یه دست کت و شلوار طوسی واسه رایان انتخاب کرد ولی من اصلا ازش خوشم نیومد... رایان رفت پرو کرد و روبه من گفت:
_چطوره؟
_زشت!
چشاش اندازه بشقاب شد... خندم گرفته بود...
_تو که اصلا هیکل نداری... حالا وایسا من برات یه دست لباس انتخاب کنم بپوش هر کدوم خوشت اومد بخر.رفتم یه دست کت و شلوار مشکی با پیراهن نقره ای که هم رنگ روسری خودم بود برداشتم یه کراوات مشکی هم برداشتم... لباسارو انداختم رو رایان و گفتم:
_ بپوش...
تمام مدت با لبخند نگام میکرد...
لباس و پوشید..
به جرعت میتونم بگم بی نظیر شده بود.... پیرهنش به سینه های عضلاتیش چسبیده بود...
لبخند زدم و گفتم:
_چطوره؟
یکم به خودش تو ایینه قدی نگاه کرد و سری تکون داد و گفت:
_ خوبه...
ایییییش بی احساس... همین؟ اصلا لیاقتت همون لباسیه که دوس دخترت برات انتخاب کرده...
آوین زیر گوشم زمزمه کرد:
_انتظار نداری که سلیقه دوست دخترشو بذاره و لباسی که تو انتخاب کردی رو بخره؟؟
romangram.com | @romangram_com