#شروع_از_پایان_پارت_70
یه خنده ی عصبی زدم و با شدت کنارش زدم :
_ برو ببینم...........
زیر گاز و روشن کردم و شروع کردم به هم زدن محتویات قابلمه که متوجه شدم یه نفر از پشت بغلم کرده و داره گردنم و میبوسه :
_ بهزاد میشه بس کنی ؟...........داری از حدش میگذرونی ها........
لباشو به گوشم چسبوند :
_ من از حدش نمیگذرونم..........تو وقتی قبول کردی نامزدم باشی باید همه ی اینا رو هم باهاش قبول کنی.......
و با لحن شوخی اضافه کرد:
_ اینا اصول اولیه ی نامزد بازیه..........
بحث باهاش بیفایده بود ، گلی بود که خودم به سرم زده بودم ،
_ حالا اگه میشه ولم کن میخوام سوپ و بکشم.......
_ به من نگاه کن.........
romangram.com | @romangram_com