#شکیبا_پارت_110

اقا نادر – داشتم می گفتم .... ایشون ... براتون خونه پیدا کردن .... همونجور که می خواستین .. دو واحد مجزا تو یه آپارتمان
...
بعد رو کرد به آقا رضا و گفت ..
اقا نادر – بقیه ش رو خودت بگو ...
اقا رضا سري تکون داد .....
اقا رضا – راستش مهندس اون ساختمون .. یکی از دوستانمه ... در اصل صاحب اون آپارتمانه .. کارش بساز بفروشیه .... وقتی
از آقا نادر شنیدم دنبال خونه هستین به این دوستم زنگ زدم .. که گفت با شرایطی که شما خواستین .... خونه داره ... البته یه
مشکلاتی داره و یه مزایایی ....
نفسی گرفت .... و بعد ادامه داد ...
اقا رضا – دوتا واحده ... تو یه آپارتمان شش طبقه ي چاهار واحده .... ولی مسئله اینجاست که این دوتا واحد کنار هم نیست ...
نگاهی به صورت هاي ما انداخت ...
اقا رضا – این یکی از مشکلاتشه ....
برگشتم و نگاهی به خاله انداختم که رفته بود تو فکر .... بعد از چند ثانیه خاله پرسید ..
خاله – تو یه طبقه هستن ؟ ..
اقا رضا سري به علامت مثبت تکون داد ...
اقا رضا – بله .. تو یه طبقه هستن ... ولی رو به روي هم ....
خاله برگشت و نگاهی به من انداخت ...
خاله – نظرت چیه شکیبا ؟ ....
سري تکون دادم ...
من – به نظرم خوبه ... مهم اینه که تو یه طبقه هستن ...
خاله هم با تکون دادن سرش حرفم رو تأیید کرد ...
خاله – به نظر منم موردي نداره ...
بعد رو کرد به آقا رضا ...
خاله – متري چنده ؟ ... آخه هنوز خونه هاي ما فروش نرفته ...
اقا رضا که تو فاصله ي حرفاي من و خاله .. فنجون چاییش رو برداشته بود ... کمی ازش خورد و دوباره فنجون رو گذاشت رو
میز جلوش .....
اقا رضا – از اون نظر نگران نباشین ... گفتم که این دوستم بساز بفروشه ... وقتی فهمید خونه ي شما ویلاییه گفت خونه ي

@romangram_com