#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_87

گفتم:کی گفته آرین تونسته قلب منو بدزده؟-مکثی کردم و ادامه دادم-من خودم دو دستی بهش دادم!
آرین با خشنودی لبخندی زد.شاهد گفت:بابا از این چیزا جلوی ما نگین!ستیلا میخواد منم آدم گفتنش نیستم کارمون به طلاق و طلاق کشی میکشه ها!
ستیلا سریع گفت:دروغ میگه دروغ میگه !خوبم بلده!
آرین گفت:بلد نیست!اینقدر تو فیلماش از این جملات عاشقانه به این و اون گفته حفظ شده!
من مرده بودم از خنده.شاهد گفت:داداش لومون نده دیگه!
ستیلا گفت:لو دادن نمیخواد!پریروز با شهرزاد نشستیم آخرین فیلمتو نگاه کردیم.دلم میخواست وقتی به اون یارو بازیگر نقش مقابلت می گفتی دوستت دارم بودی و چشماتو در میاوردم!چه قشنگ هم خمارشون کرده بودی!
آرین که لبخند تمام صورتش را پرکرده بود گفت:بسه وراجی!برین بذارین به کارمون برسیم.6ماهه زن گرفتم اولین باره دارم باهاش میرقصم!
چند دقیقه بعد وقتی رقص تمام شد دستم را از دور گردن آرین برداشتم اما او رهایم نکرد و در بین جمعیت خیلی سریع پیشانی ام را ب*و*سید...بعد از آنکه از سکو پایین آمدیم به سرویس بهداشتی رفتم تا ببینم اگر موهایم به هم ریخته مرتبش کنم.در حال دید زدن خودم در آینه بودم که آریانا را پشت سرم دیدم.برگشتم و گفتم:سلام آریانا جون!ندیدمت تو جشن!خوبی؟
آریانا که دست به سینه ایستاده بود گفت:خوبم!البته تو امروز غیر از آرین هیچکس رو ندیدی!
حرفی نزدم...چه می گفتم؟آریانا ادامه داد:صحنه ی جالبی بود بالای سکو...بعید میدونم یه استاد و شاگرد معمولی اونطور عاشقانه با هم برقصن و همدیگه رو نگاه کنن و بعد استاد پیشونی شاگردشو بب*و*سه!
قصه بیست و نهم:
به سختی آب دهانم را قورت دادم...آریانا ادامه داد:اگه از داداشم مطمئن نبودم می گفتم تو یه دختر ه*ر*ز*ه ای که فقط خدا از کارات خبر داره .اما می دونم آرین اهل این کارا نیست و با دخترای این کاره هم معاشرت نمی کنه...می خوام بدونم چی بینتونه؟چیزی هست که بشه راحت ماست مالیش کرد یا نه؟
حالا که همه چیز را فهمیده بود از چه می ترسیدم؟دیگر دلیلی برای کتمان کردن وجود نداشت.سرم را بلند کردم.محکم ایستادم و گفتم:نه...به این راحتی ها ماست مالی نمی شه!
آریانا چشمهایش را باریک کرد و پرسید:چطور؟مگه رابطه تون در چه حده؟
_در حدی که اسممون تو شناسنامه همه!
آریانا ناباورانه دستش را روی دهانش گذاشت و به من زل زد.چند ثانیه بعد گفت:شوخی می کنی!

romangram.com | @romangram_com