#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_82
و با پارچ آب به سمت میز آمدم .روبروی آرین سمت چپ عمو هرمز نشستم و گفتم:بفرمایید عمو هرمز.امیدوارم از دست پخت من خوشتون بیاد!
عمو هرمز گفت:بوش که خوبه...ببینیم مزه ش چطوره!
شام در سکوت صرف شد.بعد از آن وقتی من و آرین ظرف ها را جمع کردیم و روی کاناپه پیش عمو هرمز نشستیم پرسیدم:عمو هرمز از خودتون بگید.آرین گفت شما همه جای دنیا رو گشتید.راست گفته؟
عمو هرمز کلاهش را روی سر آرین که کنارش بود گذاشت و گفت:همه جای همه جا که نه!هنوز چند جا مونده!مثلا قطب جنوب!عمق جنگل آمازون، صحرای آفریقا!
خنده م گرفت و گفت:خوش به حالتون...من تو عمرم فقط یه بار از تهران بیرون رفتم که اونم اردوی مشهد بود که با مدرسه م رفتم!
عمو هرمز گفت:ایشالله از این به بعد با آرین همه جا رو میگردی!
با افسوس گفتم:آخه آرین هرجا میره واسه سمینار و کنفرانس میره!6ماهه عقد کردیم منو یه شمال هم نبرده!
عمو هرمز کلاهش را از روی سر آرین برداشت و گفت:تو خجالت نمیکشی؟دختر دسته گل مردم رو اوردی تو خونه ت اسیر کردی؟
آرین در دفاع از خودش گفت:عجب رویی داری شهرزاد!من نگفتم بریم شمال؟
گفتم:چرا گفتی اما بعدش سریع گفتی"آخ فردا دانشگاه شروع میشه ،کلی کار داریم تو هم درس داری!"
عمو هرمز خندید و گفت:شهرزاد جان این آرین رو برای انجام هر کاری باید هل داد.
_خب شما هلش بدید عمو!من پوسیدم از بس در و دیوار این خونه رو نگاه کردم!
آرین گفت:هفته دیگه تعطیلات عید شروع میشه.کجا بریم؟
بدون فکر گفتم:کیش!
آرین گفت:عاشق این قانع بودنتم شهرزاد!فکر کردم الآن میگی جزایر قناری!
با ذوق گفتم:یعنی خارج بریم؟
romangram.com | @romangram_com