#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_37
آرین پرسید:برای چی؟
_خب عجیبه استاد!اونروز که شهرزاد گفت چی بینتون بوده فکر کردم دیگه تموم شده!
آرین با لحنی که با استاد مجدِ دانشگاه کلی فرق داشت گفت:خانوما همیشه با 4تا غلط کردم ببخشید و یه قشنگم عزیزم شنیدن سر راه میان!مگه نه عزیزم؟
و به من که پشت سرش نشسته بودم نگاهی کوتاه انداخت!الناز به آرامی خندید و ستیلا گفت:خدا شانس بده!کاش یکی بود اینطوری ناز ما رو بخره!
شاهد از داخل آینه نگاهش را روی ستیلا ثابت کرد و گفت:مگه من مردم؟خودم نازتو میخرم!
ستیلا ذوق کرد و به صندلی ماشین تکیه داد آرین گفت:با این حساب فکر کنم عروسیمون رو هم زمان بگیریم!
زیر چشمی به ستیلا نگاه کردم که داشت به آینه نگاه میکرد و با شاهد چشم در چشم شده بود.گفتم:توروخدا ستیلا براش لبخند ژکوند نز الآن تصادف میکنه کار به محرم شدن هم نمیرسه چه برسه به ازدواج!آقا شاهد حواست به جلو باشه من ستیلا رو سفت گرفتم در نره!
شاهد نیشخندی زد و به جلو نگاه کرد.الناز دم گوشم گفت:ظاهرا یکی زودتر از ما دست به کار شده!
من هم آرام گفتم:آره بابا دلتو صابون نزن.اینا4ماهه همو میشناسن خیلی هم عاشقن فقط میترسن حرفی از ازدواج بزنن.
_وا!برای چی؟
_تکلیفشون باخودشون معلوم نیست.میخوان همو خوب بشناسن بعد تصمیم بگیرن.
الناز با خنده اما آرام گفت:همین شناخت هاس که آدمو میکشونه خونه و ...
_نه!هم ستیلا دخر مقیدیه هم شاهد عاقل و با شخصیته.بچه که نیستن!
آرین گفت:شهرزاد ...فردا میخوام برم واسه خوندن نهایی آهنگ جدیدم.میتونی بیای؟
_نمیدونم اگه تونستم خبرت میکنم
شاهد گفته:از دستش نده شهرزاد این آهنگه پرفکته!
romangram.com | @romangram_com