#شب_سراب_پارت_128
ديشب كه خوب بي تعارف ماندند
اما حالا پسرخاله مي خواهد برود
با پوزخند گفت
الان دم ظهري حالا وقت رفتم به ورامين است نترس تعارف مي كنند اگر او هم بگوئي بروند نمي روند
مادرم در حاليكه روي يك پا تكيه مي كرد تلق تلق كنان از پله ها پائين آمد و با صداي خشمناكي گفت
چي چي را تعارف كند بمانند پدر مت درآمد بسكه ديگ بالا و پائين گذاشتم كيگر خورده اند و لنگر انداخته اند
بي انصاف محبوبه تمام روز كنار دست مادر بود الكي كه كمك مي كند نگو لااقل دبگ را كمك نمي كند كه با مادر بردارد بنده خدا پير زن كمري شده بود اما هرچه بود خواهر زاده خودش بود خودش يادش رفته كه توي خانه آنها اطراق كرده بود ناراحت شدم گفتم
به تو چه مربوطه نمي خواهد تو ديگ بالا و پائين بگذاري
مادر گفت
حالا چه شد كه آقا اين قدر براي پسرخاله پستان به تنور مي چسباند
بيا و درستش كن ما شديم چوب دو سر طلا مادر خودش رفته آنجا بست نشسته حالا دو روز آمدند و ما دلمان خواست يك روز ديگر هم نگه بداريم مدعي شده حسابي ازدست هرچه زن است بيزار شده بودم چه زن چه مادر آدم را دستي دستي ديوانه مي كنند با تشدد گفتم
دهانت را چفت كن
چفت نمي كنم پدرم در آمد ببين شب ها بوي اين انبار ساس ها چه به سرم آورده اند
آستين يك دست خود را تا آرنج بالا زد الحق و الانصاف كه ساس ها پدرش را در آورده بودند تمام دستش گله به گله سرخ و متورم بود ادامه داد
تمام بدنم را تكه پاره كرده اند شب تا الاه صبح راه مي روم سر و سينه و پشتم را مي خارانم به تو بگويم رحيم مبادا تعارفشان كني ها ... اگر هم خودشان ماندند من امشب مي آيم توي تالار پيش كوكب مي خوابم
بيچاره مادر از اول هم بايد همانجا مي خوابيد اصولش اين بود دوتا رختخواب مي انداختيم براي مرد ها دو تا هم براي زن ها چه مي شد مثلا چند شب صميمانه بخوابيم
برگشتم توي اطاق انگاري بگو مگوي ما را شنيده بودند هر سه سرپا بودند
آقا رحيم خيلي زحمت داديم جايتان را تنگ كرديم بايست ببخشيد
پيش ما تشريف بياوريد محبوب خانم و الماس جان را هم بياوريد
يك هفته مانده به عروسي كوكب بياييد بد نمي گذرد
انشاالله جبران مي كنيم محبت هاي خاله جان و محبوب خانم را جبران مي كنيم گفتم
حتما مي آييم براي عروسي كوكب خانم بايد هم بياييم مگر مي شود بي ما شيريني ها را بخوريد
خلاصه پايين آمدند مادر جلو آمد محبوب توي مطبخ ماند بزور صدايش كردم محبوب جان بيا پسرخاله مي خواهند تشريف ببرند مي خواهند خداحافظي بكنند دم در كوچه بودند كه آمد خداحافظي سرد و بي ادبانه اي كرد و قبل از اين كه در را پشت سرمان ببنديم محبوب توي اتاق رفته بودهمراه مهمان ها رفتم وقتي راهي ورامين شدند برگشتم.
مادر پرسيده
محبوب چقدر رنگت زرد شده پژمرده شده اي
زده زير گريه
از دست رحيم
رحيم مگر چه كار كرده
هق هق كنان گفت
romangram.com | @romangram_com