#ثروت_عشق_پارت_27

- آه، بسیار خب. بحث با تو فایده ای نداره. کی و کجا؟
- ساعت هفت امشب، رستوران دفعه ی پیش. بعدشم میریم سینما.
- باشه، فقط این وسطم اضافه کن مهمون تو!
- مهمون من!
- خوبه!
- پس فعلا خداحافظ
- میبینمت، خدا نگهدارت
راس ساعت هفت اونجا بودم. لباسای مریم رو پوشیده بودم؛ البته مریم خودش اونارو بهم نداده بود، بلکه محبوبه اونارو کش رفته بود! با یک ربع تاخیر، شهاب اومد. وای خدا، اگه بگم خوشتیپ شده بود، کم گفتم! موهای سیاهشو چتری کج باز کرده بود که خیلی بهش میومد، کمی ته ریش داشت و تی شرتی تنگ و مارکدار، اندام ورزیده اش را نمایان میساخت. انکار نمیکنم که با دیدنش قلبم تند تند تو سینه ام زد.
- سلام دزد ساعت! چه خوشگل شدی!
- ههه ممنون! توهم خیلی...
میخواستم بگم خیلی خیلی جذاب شدی، اما بلافاصله گفتم:« توهم خیلی اون موضوع رو یادآوری میکنیا!»
- آره! خب چه خبرا؟
روی صندلی نشست و من پرسشش رو نادیده گرفتم و گفتم:« تو گفتی رییس پلیسی نه؟»
از اینکه این موضوع رو اینجوری بدون مقدمه پیش کشیده بودم جا خورد و گفت:« خب نه دقیقا....»
- خب؟
- یک درجه پایینتر از اونم، میدونی، یه پرونده بهم دادن که اگه با موفقیت به اتمام برسونمش، رییس پلیس پستشو به من واگذار میکنه. آخه میگه من خیلی جوونم و لیاقت این پستو ندارم، با اینکه آمادگی بدنی خیلی خوبی دارم، و تاحالا چندین بار جونمو به خاطر بقیه به خطر انداختم. تازه، تا الآن هر پرونده ای که به من سپردند، موفق بوده!»

romangram.com | @romangram_com