#سفید_برفی_پارت_57
- مثلا می خوای چه کار کنی؟
- جوجو خانم شما قراره یه سال تو خونه ی من زندگی کنی ها!
- خب که چی؟
- اه تو چرا این قدر خنگی؟ بچه جون من رو نگاه کن! من تو آمریکا یه آدمی بودم از خود آمریکایی ها هم آزادتر بودم و هر کار دلم می خواست می کردم. مخصوصا اگه مربوط به زن ها بود. خب؟ الان گرفتی؟
تازه فهمیدم چی می گفت. یه نگاه عصبانی بهش کردم و گفتم:
- خیلی عوضی هستی، می دونستی؟
تقریبا قهقهه زد و گفت:
- خیلی ممنون. ولی یه پیشنهادی بهت می کنم! زبونت رو نگه دار وگرنه خودم می چینمش!
می دونستم هر چی بگم یه جوابی می ده، پس باید از نقطه ضعفش استفاده می کردم. قیافه ی بی خیالی به خودم گرفتم و گفتم:
- خلایق هرچه لایق. تو لیاقت همین آهو خانوم رو داری!
پاش رو گذاشت رو ترمز و برگشت به طرف من. چشماش قرمز شده بود، رگ گردنش زده بود بیرون و تند تند نفس می کشید. واقعا ازش ترسیدم!
شمرده شمرده گفت:
- فقط یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه کافیه اسم اون زنیکه ی خراب رو جلوی من ببری تا خودم خفه ات کنم!
بعد داد کشید:
- فهمیدی یا نه؟
فقط سرم رو تکون دادم. واقعا ترسیده بودم. اشکم داشت در می اومد! چند دقیقه بعد موبایلش زنگ خورد. گوشی رو جواب داد و گفت:
- الو تارا، سلام ما داریم می رسیم.
- ...
- چی؟
- ...
- حالا حالش خوبه؟
- ...
- می خوای من بیام خونه؟
romangram.com | @romangram_com