#سفید_برفی_پارت_125
سریع از اتاقش اومدم بیرون و رفتم تو اتاق خودم. رو تخت نشستم پاهام رو بغل کردم. صدام در نمی اومد، ولی گرمای اشکام رو روی صورتم حس می کردم.
خدایا من چه گناهی کردم که باید این همه عذاب بکشم؟ من که از همون اول آرزوم بود زودتر بزرگ بشم تا بتونم شوهر کنم و از اون جهنمی که بابام برامون ساخته بود فرار کنم. آخه منو چه به ازدواج صوری؟! من که الان دارم بیشتر از قبل عذاب می کشم. مامان، کاش این جا بودی. کاش می تونستم باهات حرف بزنم. کاش بغلم می کردی و می گفتی آروم باش دخترم، من پیشتم، من مواظبتم!
چه قدر دلم برای لالایی هات تنگ شده. همین طور که گریه می کردم با صدایی که بغض توش خود نمایی می کرد، زمزمه کردم:
لالالالا گل نازم
تويي سرو سرافرازم
تويي سرو و تويي كاجم
تويي افسر تويي تاجم
لالالالا گل نرگس
نباشم دور ز تو هرگز
هميشه در برم باشي
چو تاجي بر سرم باشي
لالالالا گل مريم
چه گويم از غم و دردم
غم من در دلم پنهان
بيا اين جا بشو مهمان
لالالالا گل مينا
بخواب آروم گل بابا
بابا رفته سفر كرده
الهي زودي برگرده
لالالالا گل شب بو
نگاهت مي كند جادو
romangram.com | @romangram_com