#سنگ_قلب_مغرور_پارت_63

ـ آخ قربونت بشم من.. حالا بریم یه بستنی خوشمزه بهت بده...

ـ ایول من عاشق خر کردناتم.

ـ اِ..اِ...پروانه..

ـ بلییییییییییییی.....

با هم وارد کافیشاپ شدیم.بیشتر مواقع این جا میایم. جای دنج و خلوتیه.

توی این سه ساعت خیلی با پروانه حال کردم..تقریبا همه ی اتفاقاتی که توی این مدت برام افتاده بود و براش گفتم الا اون گندی که توی خونه زده بودم....

ـمهرا جونم.ببخشید که به خاطر من و عزیز توی این دردسر افتادی و مجبوری این خودپرستو تحمل کنی .به خدا از شرمندگی نمیدونم چی بگم؟

ـ برو بابا دیووونه..! چرا شرو وِر می گی ؟ اولا خودم دوست داشتم بعدشم خودت می دونی تو و عزیز جون چقدر برام عزیزید.من آدم نمک نشناسی نیستم پروانه توی این یکسال این مهربونیای تو و حرف های عزیز جون بود که منو به زندگی برگردوند و امیدوارمیکرد. من زندگی الانم رو به شما مدیونم.....اگه شماها نبودین مطمئنا از زور تنهایی میشدم همون مهرای سه ساله پیش..افسرده و داغون....... تو برای من مثله خواهرم مهراوه ای و عزیز برام حکم مامان حاجیمو داره که از جونم بیشتر دوسش دارم. شاید هیچ نسبت خونی با هم نداریم اما به خاک همون عزیزایی که باهاشون نسبت خونی دارم و همه ی دنیامنو الان زیر خروارها خاک خوابیدند ؛ به اندازه همونا برام با ارزشید.. پروانه حاضرم زندگیمو ، هر چی که دارم بدم ولی تو عزیز و از دست نم... می فهمی چی میگم؟

توی تمام این مدت که حرف میزدم پروانه آروم آروم اشک میریخت .

به محض تموم شدن حرفام متوجه ریختن اشکای خودم هم شدم...!که سر میخوردنو روی گونهام میومدن پایین..... همه ی این حرفها حقیقت بود ....حقیقت محض..... من توی این دنیا ی بزرگ تنها بودم. درسته خانواده ی پرد و مادریمو داشتم اما هیچ کدوم به نزدیکی پروانه و عزیز جون نبودن.

احساس میکنم الان خانواده دارم... مثله قبل.....

ـ الهی قربونت برم مهرا که دلت به اندازه ی اقیانوسه. منم توی این دنیا کسی رو ندارم همه کسم ، همه ی زندگیم عزیز جون و اما تو.... خواهر گلمی وخواهر خل و دیوونه که حاضره برای ما از همه ی زندگیش بگذره... حالا تو میفهمی من چی میگم ؟...

از حرفش خندم گرفت.....


romangram.com | @romangram_com