#سنگ_قلب_مغرور_پارت_181
فقط نگاهش کردم.. قطره های اشک بهم اجازه نمی داد تا خوب صورتش رو ببینم.
چی میگفتم؟
چی داشتم بگم؟
بگم به خاطر بی کس شدن یه دوست از دختر بودنم گذشتم؟...
به خاطر سی میلیون پول با یه مرد خوابیدم.. من خوابیدم؟
لبمو به دندون گرفتم سرمو انداختم پایین....
عمو عصبانی تر شد... کارد میزنی خونش در نمی اومد... دستمو کشید برد توی حیاط... همینطور دستم توی دستش بود...
منو کشید داخل خونه...
زنعمو به محض دیدنم بیچاره دهنش از تعجب با مونده بود...
عمو این بار از عصبانیت سرخ شده بود... یهو سرم داد کشید.
یهو سرم داد کشید...
ـ دختره ی نفهم.. چه غلطی کردی ؟ ها؟ چته که این طور ناله میزنی؟
چی شده که بی خبر از اون شهر کوفتی بلند شدی اومدی اینجا..... مهرا حرف بزن...
romangram.com | @romangram_com