#سنگ_قلب_مغرور_پارت_134
توی قلبم درد عجیبی حس کردم...
من نمی خواستم زار بودنشو ببینم.
نمی خواستم حال خرابشو ببینم...
چرا اینجوری شدم؟ چرا در مقابل این دختر حالم داغون میشه؟
دیگه نتونستم خودمو نگه دارم... دلم میخواست با تمام وجود توی بغلم بگیرمش...
دیگه چیزی مهم نبود...الان فقط می خواستم محکم توی بغلم بگیرمش..
دوس دارم داشته باشمش می خوام این دختر الان برای من باشه...
دستمو روی بازوش گذاشتم و محکم کشیدمش توی بغلم.
مانعم نشد....
پس اونم حالش مثه منه... گریه کرد. هق هق کرد...
بدون هیچ حرفی ... سکوت کامل...
چشمامو بستم می خواستم با تمام وجودم حسش کنم.. چرا اینقدر آرومم...
سرشو بالا آورد خواست خودشو ازم جدا کنه اما نذاشتم. دستامو محکم دور کمرش نگه داشتم..
romangram.com | @romangram_com