#رویای_واریا_پارت_67

-میدونی چیه؟اخه کارمون خیلی زیاده و دوتا از دخترهای همکارم سرخچه گرفتن .یکی از مشتریها بچه اش را اورده بود و او ن بیچا ره ها هم مبتلا شدند فکرشو بکن این وقت سال با ان همه کار چه باید کرد؟قبل از اینکه حرفهای جون تموم بشه تلفن زنگ زد و واریا گوشی را برداشت .

-آیا شما هستید دوشیزه میلفیلد ؟

-بله شما ؟

-من پیشخدمت جناب ادوارد هستم .تمام امروز صبح سعی کردم با شما تماس بگیرم .

-می بخشین من بیرون کار داشتم و نبودم .

میشه خواهش کنم یک دقیقه گوشی را نگه دارین ؟جناب ادوارد می خواستند با شما صحبت کنند .

واریا خیلی سریع در این فاصله کوتاه ،به اتاق دیگر رفت و مشغول حرف زدن با تلفن شد که شنید:

-واریا ،ایا توهستی ؟

بله جناب ادوراد،می بخشین که به سختی تونستین من را پیدا کنید .اما جون یکی از دختر های مغازه به من اطلاع داد که ساعت پرواز عوض شده.


romangram.com | @romangram_com