#رویای_واریا_پارت_54
-من تشکر لازم ندارم .اصلا لزومی نداره .من برای تو کاری کردم تو هم برای من کاری می کنی .اگه راستش را بخواهی کار تو ارزش خیلی بیشتر از اینها را داره .اگه همه چیز به خوبی انجام بشه و قرارداد بدون هیچ اشکالی بین من و فرانسوا دوفلوت منعقد بشه سودی که من خواهم برد خیلی زیاده وبه نوعی مدیون تو خواهم بود .
-اگر حال مادرمن در سوئیس خوب بشه من هرگز نیمیتونم لطف شما رو پاسخگو باشم .
-من مرتب با بیمارستانتماس دارم و با دکتر مخصوص مادرت صحبت کردم سفارش او را کردم وگفتم که مادرت یکی از دوستان من است و من توقع دارم که هر کاری که امکانداره برایش انجام برهند .
-این از لطف مهربان شماست .
-لطف!عجب مزخرفی این کوچکترین کار برای یک دوست قدیمی منه .حالا یان بگو چی رو فراموش کردیم ؟
واریا با خدش فکر می کرد وقتی که جناب ادوارد از مادرش حرف می زنه یه حالت خاصی به او دست یم ده و برای انیکه یان پی به حال و احساسش نبره موضوع را عوض کرد و یک سوال جیدد مطرح کرد .یان اهسته جواب پدر را داد:پدر من نمی تونم فکرکنم که چی را فراموش کردیم .
-پس خودم می گم شما حلقه نامزدی را فراموش کردین ،بله پسرم درسته که شما به طور رسمی نامزدی خودتونو اعلام نکردنی ولی این دلیل نمی شه که واریا حلقه نامزدی در انگشتش نباشه .بهتره که باشه .
جناب ادوارد از ااینکه مچ پسرش را گرفته خوشحال بود و فاتحالنه می خندید .
-می بینین که من باید حواسم همیشه جمع باشه و فکر همه چیزو بکنم حالا یه نگاه به اینا بکن ،ببین کدام رو انتخاب می کنی .
romangram.com | @romangram_com