#رویای_واریا_پارت_49
پیشخدمت بقیه پول صورت حساب را برای یان اورد و او هم مقداری با به عنوان انعام در بشقاب گذاشت .واریا نگاه کرد و متوجه شد که بیش از ده شیلینگ در بشقاب پول مانده .اینجا بودکه متوجه شام گرانی شد که خورده بودند .با خودش فکر می کرد برای این ماموریت چقدر پول باید هزینه بشه ؟
-دوشیزه میلفیلد امیدوارم ناراحت نشین چون پدرم قصد داره شما رو ببینیه ،پس بهتره که ما اول مادام رنه را به خانه برسانیم چون می دونم امروز خیلی خسته شدند .واقعا روز طولانی بود .
-این نظر لطف شماست ولی لزومی نداره که منو به خونه برسونین چون وقتی شوهرم فهمید که امشب کار دارم اتومبیلمان را در میدان برکلی برایم پارک کرده تا خودم به خانه برم.
-پس ما شما رو تا اتومبیلتون می رسونیم .
-خیلی ممنونم .
یه این ترتیب انها به طرف میدان برکلی حرکت کردند و وقتی به انجا رسیدند مادام رنه با انها دست داد و تشکر و خداحافظی کرد بعد رو کرد به واریا و گفت :
-شب به خیر کوچولوی من ،نگران هیچ چیز نباش .تمام لباسها را فردا صبح حاضر و اماده برایت می فرستم .لازم نیست که تو هیچ کاری بکنی فقط انها را به فرودگاه می بری .لباسی را هم که باید فردا بپوشی داخل یک جعبه می گذارم .در این سفر حسابی لذت ببر و به یاد گذشته باش که تجربه خوبی کسب کنی .
واریا جواب داد:من برای همه چیز از شما واقعا متشکرم .
romangram.com | @romangram_com