#رویای_واریا_پارت_31

-به نظر من پدر شما کاملا حق دارند می فراموش کرده بودم که ترتیب ان را بدهم من با باقیمانده پولی که ایشان قبلا به من دادند این کار را انجام می دم .

-اصلا لزومی نداره چون پدر من مخارج این کار را خودشان به عهده گرفته اند .مثلا چون بلیط هواپیما از جمله مخارجی است که شامل ان می شود و نیازی نیست که شما ان را بپردازید

حالت صدای یان بسیار خشک و توهین امیز بود طوری که واریا حس کرد اگر به تعارف بیشتری درباره پرداختن پول لباسها ادامه بدهد ممکنه عصبانیت یان بیش از حد بشه .این بود که به لجاجتش خاتمه داد و گفت :بسیار خب من با کمال میل انچه را که پدرتان دستور بدن قبول می کنم .لطفا از طرف من از ایشان تشکر کنین.

-من خودم قبلا این کا ر رو کردم و حالا دیگه باید شما رو به بوتیک ببرم .اتفاقا صاحب این بوتیک از دوستان پدرم هست .

واریا محترمانه گفت :اگر شما کاری داشته باشید من خودم می توانم اونجا رو پیدا کنم .

یان بی حوصله جواب داد:من ناچارا باید به دستوراتی که به من داده شده عمل کنم .

یان از جایش بلند شد ون ایستاد و آماده حرکت شد درصورتی که واریا هنوز روی صندلی خودش نشسته بود .

-اقای بلیک ول لطفا گوش کنید اگر از اجرای این نقشه تا این حد متنفرین خوب ان را انجام ندین هنوز وقت برای برگشت و تجدید نظر هست .من تقریبا یک چهارم پولی که پدرتان به من دادند را خرج کردم که امیدوارم ایشان مرا ببخشند .باید بگم که من هیچ علاقه ای به رفتن به فرانسه ندارم .فکر هم نمی کنم که این کار هیچ فایده ای داشته باشه .

یان پرسد :ایا واقعا به نظر شما این کار بی فایده است ؟


romangram.com | @romangram_com