#رویای_واریا_پارت_100
-بله درسته هرکاری حتی اینکه ادم مجبور نشود برای یک هفته تظاهر کند که نامزد توست .
واریا فکر کرد که ضربه کاری را زده و بیش از پیش باعث عصبانیت یان شده در صورتی که از این حرف یان خنده اش گرفت .یان با خنده گفت :
-خیلی ادم رک گویی هستی .
-چرا که نه؟همه این مسائل فقط برای یک هفته است و بعد از این هرگز همدیگر را نخواهیم دید .
-خیلی هم مطمئن نباش .یان با گفتن این جمله قد و بالای وایا را طوری نگاه کرد که انگار برای بار اول است که او می بیند .واریا نفهمید چرا ،ولی از نگاه او حال عجیبی شد .حالی که با قبل فرق داشت هم خنده اش گرفته بود هم نفسش بریده بود .
پس از ان ،نگاه یان با تلفن افتاد .یک فکر انی به مغز واریا امد و او بلافاصله گفت :چرا به او تلفن نمی کنی ؟
-به کی تلفن کنم ؟
-لارین .(گند زدی دختر ....)
ناگهان چشمهای یان خشمگین شد و تغییر حالت داد .طوری که واریا فهمید کمی تند رفته است .بعد از مکثی کوتاه یان گفت :فکر می کنم زندگی خصوصی ام مطلقا ً به خودم مربوطه و هیچ ربطی به تو نداره .
romangram.com | @romangram_com