#ریما_پارت_158
ریما:میگم...میشه دوباره بری حموم؟
رایان:جان من بیخیال!اصلا حال ندارم...اصلا یه لحظه وایستا!
خم شد و از رو پاتختی عطرشو برداشت و رو خودش خالی کرد.
برگشت سر جاش و با نیش باز گفت:خوب شد؟
با لبخند گفتم:بهتر شد ولی هنوز بو میدی!
شیطون خندید و گفت:خودمو بچسب بو رو میخوای چیکار؟
آروم و با خنده پسش زدم و گفتم:رایان بیخیال حال ندارم!تازه گرسنمم هست!
رایان خندید و گفت:شیر موز رو که دادی کاکتوسم خورد،قول خودمو بهت داده بودم که الان سرو میکنم!نوش جان!
اینو گفت و پرید سرم و شروع کرد به بوسیدنم.با خنده دست از تلاش برداشتم.تلاش چه فایده ای داره وقتی نمیشه کاری پیش برد؟!
ریما:رایان من گرسنمه!
رایان:الان میرم برات یه املت توپ درست میکنم بخوری حالشو ببری!
ریما:مثل همون املتی که دفعه ی پیش بهمون دادی و هممون با هم رفتیم بیمارستان حالشو بردیم؟
ریز خندید و گفت:تقصیر دستپخت من نبود!تقصیر اون تخم مرغای خرابه خاک بر سر بود!
با خنده گفتم:واصلا تقصیر تو نبود که شکل و بوی تخم مرغ خراب رو از سالم تشخیص نمیدی!
رایان با خنده گفت:حالا بیخیال!همون املت رو میخوای یا نه؟
ریما:برو...برو همونو بیار که چاره ای نیست!لااقل از گرسنگی بهتره!
romangram.com | @romangram_com