#ریما_پارت_132


ریما:جـــــــــان؟

بدون اینکه جوابمو بده خودش بلندم کرد،نشست رو صندلیم و منو نشوند رو پاش!

رایان:خب حالا شد!

خندیدم و گونشو بوسیدم.

رایان:سمت راست ...پایین تر!اونجا خوبه!

با خنده گوششو کشیدم و یه دستمو دور گردنش حلقه کردم!رایان یه ذره با کنجکاوی به ورقه A4 روی میز نگاه کرد و خم شد برش داشت!

ریما:یعنی اجازه مجازه تو کارت نیستا!اگه یکی دیگه بود حتما از این کارش پشیمون میشد!

رایان برگشت سمتم و با نیش باز گفت:یکی دیگه!

یه سوتی زد و ادامه داد:اوفـــــــــف!چه برنامه ی پر و پیمونی!واسه کی اینجوری نقشه ریختی؟ریز خندید و گفت:هر کی هست پیشا پیش خدا بیامرزتش!

خونسرد گفتم:هرکی پا رو دم من بذاره عاقبتش همین میشه!

رایان:حالا این خدابیامرزتش چی کرده که اینجوری میخوای بترکونیش؟

عصبی گفتم:زده خانواده ی سوژمو ترکونده!لهش میکنم!

رایان ناباور گفت:تموم خانوادش فوت کردن؟

یه آهی کشیدم و گفتم:تموم خانوادش!جوجه پلیسمون خانواده ی کم جمعیتی داشت!فقط پدرمادرش و خاله و شوهر خالش!نه پدربزرگ مادربزرگی نه دایی و عمه و عمو!تموم خانوادش همینا بودن که الان زیر خاکن!الان تنها کسش...

رایان:مانی باقری!پسرخالش که از جونشم بیشتر میخوادش!میشناسمش!ولی میگم ریما...

ریما:هوم؟

romangram.com | @romangram_com