#ریما_پارت_124
بعد هم با کمال خونسردی از رو کمرش بلند شدم.مانی هم صاف نشست و چهرش دوباره مبهوت و نگران شد!
مشکوک نگاش کردم و گفتم:مانی؟چی شده؟
برگشت سمتم و آب دهنشو با سر و صدا قورت داد و گفت:فکر کنم یه چیزی پیدا کردم!یه اسم!
تا اینو گفت چشمام درشت شد!با هیجان زل زدم بهش و گفتم:خب...خب...چیه؟اسم کیه؟
مانی با تردید یه نگاه به من و یه نگاه به ورقه ها انداخت و گفت:این حرفایی که در مورد یه نفر میزد که نمیدونم بازیچست و جونش تو خطره و اینا!فکر کنم....یعنی فهمیدم اون شخص کیه!
درسته یه ذره خورد تو پرم ولی اصلا از هیجانم کم نشد!
سانیار:خب بگو!یه اسم هم یه اسمه!
منتظر زل زدم بهش.
مانی:راستش من یه سری رمز رو پیدا کردم که هر چی باهاش سر و کله زدم نتونستم معنیش رو از تو کتاب پیدا کنم.یه سری اعداد بود که یه ترتیب شمارش بودن مثل 1 2 3 4 !خیلی گشتم ولی نتونستم معنیش رو پیدا کنم!تا همین نیم ساعت پیش که یهو ذهنم جرقه زد و یادم اومد که تو یه کتاب رمز گشاییم خونده بودم اعداده ترتیبی معنیه حروف الفبآ رو میرسونن!هر عدد یه حرف!اعدادی که تو ،تو این صفحه نوشته بودی از 1 تا 11 بودن.ببین.
بعد یکی از ورقه ها رو گرفت سمتم که توش دور 11 تا عدد ترتیبی با قرمز خط کشیده شده بود!
با هیجان گفتم:خی بقیش؟
مانی من من کنان گفت:خب..میدون..میدونی که از بچگی عاسق رمز گشایی اعداد ترتیبی بودم...پیداش کردم!
با شادی گفتم:ای ول!حالا چی شد؟اسم طرف چی بود؟
مانی با شک بهم خیره شد و گفت:اسم تو بود!
چنان شکه شدم که خندم گرفت!
با خنده گفتم:م...من؟چرا من؟
romangram.com | @romangram_com