#ریما_پارت_12


ریما:وسایلتون رو جمع کنین،یه هفته میریم فرانسه!

رامتین صداشو صاف کرد و گفت:رئیس سفر کاریه؟

ریما:نه!تفریحی!

چشماشون درشت شد.

ریما:چیه آشغالا؟انتظار دارین فقط سرمون تو کار باشه؟اگه دوست دارین باشه...

سامیار:باشه باشه غلط کردیم،مدفوع خوردیم!ببخشید!

از خنده غش رفته بودم!ریما:خوبه بابا!خودتونو با خاک یکسان کردی!نترسین فرزندانم،تفریحمون سر جاشه.

نیش همشون تا بناگوش باز بود!خدایا چرا من باید گیر این دیوونه ها میوفتادم؟انگار نه انگار همشون بالای 25 سالن!اخم رامتین تو هم بود.

ریما:چیزی شده شوکولات؟

رامتین:بنظرت با این سابقه ی درخشانمون چجوری باید ویزا و پاسپورت بگیریم؟تا جایی که میدونم نه من نه این خرفتا جعل مدرک بلد نیستیم!تو....

با لبخند شیطنت آمیزی 5 تا پاکت گذاشتم رو میز و گفتم:ولی من...خوبشم بلدم!اسمتون رو پاکتا نوشته،ورشون دارین.

عین این بچه دبستانی ها که به ورقه های روی میز معلمشون حمله میکنن حجوم آوردن سمت پاکتا!

ریما:خاک تو سرتون کنم!

بچه ها بدون توجه به من مشغول دید زدن مدارکشون بودن.

یهو رضا داد زد:ریمـــــــــا!من از اسم بهنام متنفرممممممممممم!

از خنده غش رفتم!بقیه هم گرفتن که از قصد اینکارو کردم و با خنده همراهیم میکردن!

romangram.com | @romangram_com