#پیغام_عشق_پارت_54
- آرومم
دانیال : این انتخاب مینا بود، مقصر هم کسی نیست، اگه می خواست شما ها بفهمید بهتون می گفت، پس خودت رو
مقصر ندون
- اما باید، بیشتر پا فشاری می کردم، تا بفهمم مشکلش چیه.
دانیال : هر کسی حریم شخصی خودش رو داره، با پا فشاری که نمی شه وارد این حریم شد.
آهی کشیدم. به دانیال نگاه کردم، اگه دانیال من رو بزاره بره چی؟؟! اگه اونم ترکم کنه و بی خبر بره چی؟؟!
دانیال : چی شده! چرا این مدلی نگاهم می کنی؟
- با من ازدواج کن
جا خورد
دانیال : جان!!!!!
- چرا این قدر تعجب کردی؟! چیز عجیبی که نگفتم.
دانیال : خوب... تو... که... یعنی..
خنده ام گرفته بود آخه قیافه اش بامزه شده بود.
دانیال : من رو سر کار گذاشتی!؟
- نه، جدی جدی بهت پیشنهاد ازدواج دادم.
دانیال : من و تو که قرار دو ساله دیگه ازدواج کنیم، پس الان این پشنهاد یعنی چی!!؟
- من نمی خوام دوسال صبر کنم، ما عاشق هم هستیم پس صبر چرا!!؟
نفسی کشید
دانیال : غزال ما قبلا حرف هامون رو زدیم
- قبلا، قبلا بود، الان، الان است
دانیال : چرا؟ مگه چی تغییر کرده!
- صبرم تموم شده، من می ترسم که بهم نرسیم
دانیال : تو چرا به من اعتماد نداری؟
- بخدا اعتماد دارم، اما به این دنیا اعتباری نیست. درکم کن. بهم حق بده که بترسم
دستم رو گرفت
دانیال : می دونم عزیزم، یهوی رفتن مینا تو رو شوکه کرده، اما من و تو رابطه مون مثل کامیار و مینا نمی شه
- تو مگه از فردا خبر داری؟
دانیال : نه، ندارم
مکثی کردم
romangram.com | @romangram_com