#پیغام_عشق_پارت_47
شراره : راه دور، راه نزدیک نداره، مهم قلب هامون است.
دریا : خواهرای گلم خیلی دوستتون دارم.
چهار تایی همدیگر رو بغل کردیم.
مینا : اگه از هم جدا شدیم، به یاد هم باشیم و اون همه خاطره رو فراموش نکنیم.
- گاهی دوستا از خانواده به هم نزدیک تر هستند.
شراره : درست مثل ما چهار نفر
دریا : مینا خیر باشه، چیزی شده؟
مینا : چطور مگه؟؟
دریا : آخه یه مدلی حرف می زنی!
شراره : بابا هنوز تا انتخاب رشته و جواب قبولی تایم زیادی باقی مونده، از الان زود برای این حرفا
- تازه هر جای دانشگاه بریم، از یاد هم غافل نمی شیم.
دریا : تازه بچه هامون با هم دوست میشن
شراره : حتی شاید باهم ازدواج هم کردن
مینا : خودشون باید تصمیم بگیرند، نیاید چیزی بهشون تلقین بشه
- موافقم
دریا : ازدواج که اجباری نمیشه
مینا : ازدواج باید دلبخواهی باشه با عشق و علاقه. نه تلقین و اجبار
- دقیقا، بچه هامون هم باید مثل ما دلباخته بشن.
شراره : خوب دوستان گل، من برم دیگه
- منم همین طور
مینا : اما هنوز که زوده
- من همین الان هم قاچاقی بیرونم، حوصله دردسر ندارم
شراره : فرهود هم دستور داده باید قبل از تاریکی هوا خونه باشم.
دریا : منم باید برم چون کاوه اینا امشب میان خونه مون
مینا : اوکی پس همگی بریم
از روی زمین بلند شدم، وسایل رو جمع کردیم، مینا، دریا رو در آغوش گرفت و بوسید
مینا : من از تو محبت رو یاد گرفتم، خیلی دوستت دارم رفیق با محبت
دریا با گیچی به مینا نگاه کرد. مینا، شراره رو در آغوش کشید و بوسید.
مینا : ممنون که همیشه بهم تقلب رسوندی، دوست دارم رفیق شجاع
romangram.com | @romangram_com