#پسرای_بازیگوش_پارت_86
کمی خودمو لوس کردمو دستشو بوسیدم .
کمی چشم تو چشم شدیم،کمی بهم ترحم کردو
مهمون تختم شد....
قلبم ضربان گرفته بود،بعد از نـــــــه ماه....
لبخند ثانیه ای از لبام دور نمیشد.
امیر"
یه گوشه ای نشسته بودمو فقط میخوردم ،توی مهمونیا فقط از این کار لذت میبردم ،اما امشب تمام فکرمو دریا مشغول کرده بود...
الان داره چکار میکنه؟
غذاشو خورده؟
شیرشو خورده؟
اصلا بهش خوش میگذره؟
دستی نوازش گونه روی پام تکون میخورد باخشم به دخترک کناریم نگاه کردم ،بانگاهم حول کردو پاپس کشید...
میلاد خنده ی بلندی کردونزدیکم شد...
_باو این دافارو نپرون!
romangram.com | @romangram_com